بیقرار
| ||
عشق من نمی دانم درد عشق ترا چی کار کنم نمی دانم درد چشمان ترا چی کار کنم نمی دانم عطش عشقمو چه جوری جواب بدم آرام و قرار ندارم ساکتم اما با فریاد فغان خاموشم اما شعله ور ساکنم اما بیقرار غمگینم غیر قابل توصیف پریشانم وحشتناک عشق من درد عشق تمومی نداره نمی دانم سیلاب مرا به کجا خواهد برد انقدر سوختم و ساختم که ذغال شدم سپس خاکستر شدم الان از عطش عشق تو به خاک سیاه نشسته ام غریبم درد غربت عشق تحمل ام را از بین برده درد فراق تو جگرم را آتش زده و کباب کرده گودالی از سیل چشمانم در گونه ام ایجاد کرده که به رودخانه خشک در روز و سیلاب در شب تبدیل شده عشق من سالهاست برایت می سوزم سالهاست از خودم بیزارم نمی دانم کجا باید بروم چی کار باید بکنم [ شنبه 91/11/21 ] [ 7:23 عصر ] [ مهربان( مهر) ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |