سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بیقرار
 
لینک دوستان

جمعه بودخیلی پریشان بودم در طول روز با هیچکسی صحبت نکرده بودم با خودم گفتم اصلا این جمعه بیرون نرو و با کسی هم صحبت نکن  اما تلویزیون روشن بود ولی نشد که با کسی صحبت نکنم چون با خودم صحبت می کردم فیس بوک تویتر یو تویوپ مسنجر  وبلاگها یکی بعد از دیگری من و آروم نکرد بالاخره ساعت 11شب رفتم تو پارک قدم زدم ساعت 12بود برگشتم خونه خوابیدم نزدیکای صبح بود خواب دیدم عشقم در آغوشمه بغل اش کرده بودم غرق بوسه کرده بودمش آنقدر بوسیدمش که دیگه نا نداشتم فقط می بوسیدمش یک دفعه از خواب پریدم دیدم بالش و بغل کردم نخواستم باور کنم که خواب دیدم همچنان می بوسیدمش یک دفعه صرفه ام گرفت و چشامو باز کردم کاش هرگز بیدار نمی شدم این قصه برایم خیلی عجیب بود چون عشقم کسی بود که هرگز ندیده بودم شاید یک روزی ببینم اش  گل تقدیم شما


[ چهارشنبه 92/8/1 ] [ 7:0 عصر ] [ مهربان( مهر) ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب

دانلود آهنگ




بازدید امروز: 51
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 118112