سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بیقرار
 
لینک دوستان


وقتی کاری انجام نمی شه، حتما خیری توش هست



وقتی مشکل پیش بیاد ، حتما حکمتی داره



وقتی کسی را از دست می دی ، حتما لیاقتت را نداشته



وقتی تو زندگیت ، زمین بخوری حتماً چیزی است که باید یاد بگیری



وقتی بیمار می شی ، حتماً جلوی یک اتفاق بدتر گرفته شده




وقتی دیگران بهت بدی می کنند ، حتماً وقتشه که تو خوب بودن خودتو نشون بدی




وقتی اتفاق بد یا مصیبتی برات پیش می یاد ، حتماً داری امتحان پس می دی


وقتی همه ی درها به روت بسته می شه، حتماً خدا می خواد پاداش بزرگی بابت صبر و شکیبایی بهت بده


وقتی سختی پشت سختی می یاد ،حتماً وقتشه روحت متعالی بشه


وقتی دلت تنگ می شه ، حتماً وقتشه با خدای خودت تنها باشی

[ پنج شنبه 92/7/11 ] [ 10:31 عصر ] [ مهربان( مهر) ] [ نظرات () ]
درویشی که بسیار فقیر بود و در زمستان لباس و غذا نداشت. هر روز در شهر هرات غلامان حاکم شهر را می‌دید که جامه‌های زیبا و گران قیمت بر تن دارند و کمربندهای ابریشمین بر کمر می‌بندند. روزی با جسارت رو به آسمان کرد و گفت خدایا! بنده نوازی را از رئیس بخشندة شهر ما یاد بگیر. ما هم بندة تو هستیم.
زمان گذشت و روزی شاه خواجه را دستگیر کرد و دست و پایش را بست. می‌خواست بیند طلاها را چه کرده است؟ هرچه از غلامان می‌پرسید آنها چیزی نمی‌گفتند. یک ماه غلامان را شکنجه کرد و می‌گفت بگویید خزانة طلا و پول حاکم کجاست؟ اگر نگویید گلویتان را می‌برم و زبانتان را از گلویتان بیرون می‌کشم. اما غلامان شب و روز شکنجه را تحمل می‌کردند و هیچ نمی‌گفتند. شاه آنها را پاره پاره کرد ولی هیچ یک لب به سخن باز نکردند و راز خواجه را فاش نکردند. شبی درویش در خواب صدایی شنید که می‌گفت: ای مرد! بندگی و اطاعت را از این غلامان یاد بگیر.

[ دوشنبه 92/7/8 ] [ 8:42 عصر ] [ مهربان( مهر) ] [ نظرات () ]

?الزَّانِی لَا یَنْکِحُ إِلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لَا یَنْکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ ? وَحُرِّمَ ذَ?لِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ?(سوره? نور-آیه? 3)

مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمی‌کند؛ و زن زناکار را، جز مرد زناکار یا مشرک، به ازدواج خود درنمی‌آورد؛ و این کار بر مؤمنان حرام شده است!

[ شنبه 92/7/6 ] [ 10:33 عصر ] [ مهربان( مهر) ] [ نظرات () ]

بهت بگم که من امشب خدا خدا کردم

گهی نشسته و بر پا ترا صدا کردم

ز ملامت به نفس خود کنایه زدم که چه شد

باز دوباره دلم را اسیر مقتدا کردم

***

نفس زنان به پیاپی سراغ تو می جستم

خدا تویی و چگونه دلم  فدا فدا کردم

به عقل خویش تعنه زدم چگونه مجنون است

زغفلتم بگذر بندگی چه سان ادا کردم

***

...


[ جمعه 92/7/5 ] [ 3:18 عصر ] [ مهربان( مهر) ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب

دانلود آهنگ




بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 40
کل بازدیدها: 115387